وضو بگیر بیا تو!!

برای دیدن پروفایل روی امیر سامان کلیک کنید نظر خصوصی بروسمت چپ پایین تماس با امیر!

وضو بگیر بیا تو!!

برای دیدن پروفایل روی امیر سامان کلیک کنید نظر خصوصی بروسمت چپ پایین تماس با امیر!

بای

من که دارم مــــــــــــــــــــیرم چرا هلم میدین!!

دوستان عزیز ما رو حلال کنـــــــید خوبی بدی......

آخــــــــــــــــــه میدونی از بلاگ اسکای نامه اومده میگه باید وبت رو ببندی وگرنه فیل>>>>>>تر میشه....

بعدشم من یه کرمی دارم که هر 2 ماه یکبار وب عوض میکنم.!!!!


اشتباه

الان با بابام یکی به دو کردم....

گفتم سوار ال90 شدم شروع کرد نصیحت به نحوه ی خودش....

یعنی با عصبانیت....

دو تامون عصبانی شدیم....

بعد 10 دیقه اومدم گفت امیر بابا من یه ذره اخلاقم تنده به دل نگیر...

معذرت خواهی کرد...

ازش شرمنده شدم....



پ.ن:چقدر خوبه آدم بتونه موقع عصبانیت خوشو کنترل کنه....

امیر

(معذرت از همه دوستان لینکام خراب شده به زودی همتون رو میلینکم واقعا معذرت)


دیشب خوابم نمی برد.....

اعصابم خورد شده بود فکر کنم تا 5 6 صبح بیدار بودم...

یهو زد به سرم...

ادامه مطلب ...

عکس من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خواب

یه سلام گرمه گــــــــــــــــــــرم به همه داداش و آبجی های گلم....

                                                             عیـــــــــــد مبعث بر همه شما مبارک باشه..



دیشب یه خواب دیدم....

خواب هام کلا اجق وجقه...

ولی خدا کنه خیر باشه.......


فاجعه

الان از بیرون اومدم...

یه صحنه دیدم....

گشت ارشاد یه پسر رو گرفته بود بهش گفت دستاتو ببر بالا پسره برد بالا شکمش اومد بیرون...

آخه اگه شکمت معلوم باشه میگیرن...

تا شکمش اومد بیرون با باتوم زد تو شکمش...

پسره غش کرد بردنش تو ماشین بردن....

پووووووووووووووووووووووووووف...

حالا ولش کن میخوام یه آهنگ بزارم قدیمیه ولی دوسش دارم.....

http://asman.ir/pictures/Behnam-Safavi-Ali-AsHabi-Farzad-Farzin-To-Nazdikwww.asman_.ir-128.mp3


متنش هم در ادامس...


ادامه مطلب ...

کارنامه....

پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم،چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با شهره پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطرخالکوبی هاش ، لباسهای تنگ، موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. شهره به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رویای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه.
شهره چشمان منو به روی حقیقت باز کرد که ماری جوانا واقعا به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم،می فروشیم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و اون بهتر بشه. . اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی. 
با عشق،
پسرت، سامان

.

.
پاورقی: پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه عمه فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوستت دارم! هروقت شرایط برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن

شهــــــــــــــــــر

وای وای انگار خاک مرده پاشیدن تو شهر خراب شده....

سرم داره میترکه.هوای آلوده مرده شور این پایتخت رو ببرن....

امروز جاتون خالی تو هوای بسیار پاک تهران رفتم پونک....

هوا خیلی گرمه منم از گرما متنفرم...

حالا یه سری آدم بی شعور میخوان سر به سر آدم بزارن به یارو تاکسیه میگم مستقیم میری؟

میگه نه مستقیم میرم؟؟؟!!!!!

سوار ماشین شدیم تا اونجا نمک ریخت آخرش گفتم حاجی دیشب بغل خیارشورا خوابیدی؟؟؟

داشتم پیاده میشدم گفت بقیه پولتو ندارم بدم میخوای جاش بوق بزنم؟؟؟گفتم نه (سانسور)بزن!

آخ اون موقع لبو شده بود....

اومدنی دیدم یه پسره داره قرآن پخش میکنه از این کوچولوها...

اومد طرفم گفت آقا قرآن میخوای منم گفتم بزار بگیرم شروع کرد به حرف زدن....

ما از کمیته بچه های بی سرپرستیم هر چقدر در توانتونه کمک کنید...

گفتم میشه کارتتون رو ببینم توجهی نکرد گفت 1000 تومن 5000تومن هر چقدر کمک کردین اجرتون با آقا امام حسین...

از اونجایی که قیافش خلاف بود قرآن پسش دادم اومدم....

تو رو خدا می بینین...

به اسم قرآن چه کارا میکنن....

از بیرون اومدم دیدم پدر نرفته سر کار....

اومدم بشینم پای نت گفت امیر بابا انقدر نشین پای اون چشات سوراخ میشه.؟کی از اینترنت دست برمیداری؟

منم گفتم:نگران نباش روز ملی شدن آبگوشت مورچه....

خندید....



دوستـــــــــــــان عزیز خاطره ای که مال 8 ماه پیش خودمه الکی صفحه نذارید مال خودمه..

یادمه پارسال توی مهمونی باهاش آشنا شدم....

با بقیه دخترا فرق داشت نگاهشو برمیگردوند و توجهی نداشت..

شاید اگه هر دختر دیگه ای بود میرفتم جلو صحبت میکردم اما انگار عین یه آهنربای و دو قطب مخالف همدیگرو هل میدادیم...
بالاخره دلمو زدم به دریا رفتم جلو گفتم سلام تا برگشت از تعجب شاخ در آوردم....

ادامه مطلب ...

خاک بر سر سردمدار...

ســـــــــوتی های مملکت ما رو ببین....


.....بقیه برو ادامـــــــه.....

ادامه مطلب ...